نقد(نمایش اژدهاک) سعید نیکورزم با عنوان آفرین باد بر راه های رفته با هوده
دست گذاشتن روی آثار بهرام بیضایی جسارتی می خواهد که در هر کسی نیست و در این بین دست گذاشتن روی اثری سترگ همچون اژدهاک شهامتی مضاعف می طلبد. اما علیرضا دریابیگی جسورانه به نبرد با این متن سخت پیکر رفته است. می گویم سخت پیکر چون حقیقتا اجرای این اثر از دو منظر کار دشواری است. اول از منظر ساختار: ما با متنی مواجه ایم که در اصل یک برخوانی است و دراماتورژی و خوانشی آوانگارد از آن نوعی ریسک تلقی می شود. دوم از منظر محتوا با اثری مواجه هستیم که خود حاوی دیدگاهی ساختارشکنانه است. آری اژدهاک بهرام بیضایی دیگر آن اژدهای ظالم و شرور نیست بلکه همچون ستم دیده ای است که در صدد رهایی از سرنوشت تلخ خود است و تلاش می کند که از شر مارهای کینه که بر دوشش روئیده اند خلاص شود. نگرشی متفاوت به اسطوره ضحاک که بعدا محل مناقشه شاملو و مخالفانش قرار گرفت. پس کارگردان با انتخابی سخت مواجه شده اما باید گفت که همچون اژدهاک بر هماورد خود غلبه کرده است. آنچه به کارگردان این قدرت را بخشیده تا در این نبرد پیروز شود از منظر من یک چیز است: رویکرد علمی و پژوهش محور در اجرا که خود برآمده از پتانسیل های تئاتر دانشگاهی است. دکتر دریابیگی ابتدا با تحلیل و فهم درست از متن بیضایی آن را مال خود کرده و در مرحله بعد با شناخت خوب از اصول زیبایی شناسی تئاتر پسامدرن اجرایی آوانگارد از اژدهاک را ارائه داده است. این دو مقوله چیزی است که در تئاتر امروز ما کم پیدا می شود. کمااینکه با شمار زیادی از آثار روبه روئیم که هر هرج و مرج و سبکسری غیرعلمی را پسامدرن می نامند و به خود برچسب آوانگارد بودن را می چسبانند. اینجاست که تئاتر دانشگاهی وظیفه دارد با رویکردی علمی اصل را از بدل جدا سازد و با ارائه الگوهای درست و دقیق از اجرای تئاتر پسامدرن راهنمای جوانان و دانشجویانی باشد که سودای آوانگارد بودن را در ذهن می پروراند. در این بین اژدهاک دکتر دریابیگی یک نمونه از این گونه تئاتری است که مولفه های پسامدرنیسم را بدین شکل در خود جای داده است:
- انتخاب متن بومی از میان افسانه ها و روایات سنتی و اقلیمی که همواره مورد علاقه پست مدرنیست ها بوده است.
- تلفیق شیوه های تئاتر سنتی و مدرن که از مولفه های پسامدرن در زمینه اجرا است. نکته جالب اینجاست که این اجرا گونه ای برخوانی است اما در عین حال به موقع از تقلید و سیاه بازی بهره جسته و آنها را با شیوه تئاتر غربی می آمیزد.
- تکثرگرایی که از شاخصه های پسامدرن است. تنها به یک نمونه اشاره می کنم: ما یامای پادشاهی را می بینیم که از یک سو تی شرت امروزی به تن دارد و به جای تاج کلاه تعزیه را بر سر نهاده است!
- فاصله گذاری: ارتباط با تماشگر، استفاده از لباس ها و گریم ها و سیستم نورپردازی که همگی راه را بر غلبه احساس بر تماشاگر می بست و او را به تفکر وا می داشت. نکته دیگر این بود که بازیگر اصلی (دکتر دریابیگی) هر از گاهی همچون شبیه خوانان تعزیه متن را بر دست می گرفت و از روی آن می خواند و این خود در خدمت فرآیند فاصله گذاری بود.
- و در نهایت تبدیل یک روایت به خرده روایت ها با استفاده از تبدیل یک برخوان به چندبرخوان اما در عین حال وفاداری به متن اصلی. چرا که گاهی تصور می شود که پسامدرنیسم یعنی فرار از قصه گویی و درام اما این اثر ضمن تکثرگرایی حق مطلب را در روایت نیز بیان کرد.
بیضایی در اثرش با استفاده از ترجیع بند “نفرین بر راهای رفته بی هوده” از تلاش های بی ثمر اژدهاکی سخن می گوید که او را گرفتار خویش ساخته است. ما در اجرای دکتر دریابیگی این مضمون “راه های رفته بی هوده” را از عمق جان به واسطه اجرایی با هوده دیدیم. از این رو دوست دارم به استاد، دوست و همکارم دکتر دریابیگی و گروه خوبش خسته نباشید بگویم و ندا سر دهم: آفرین بر راه های رفته با هوده!
سعید نیکورزم
عضو انجمن منتقدان خانه تئاتر و استاد مدعو دانشگاه آزاد اسلامی
ثبت دیدگاه
مایل به ملحق شدن به بحث هستید ؟به ما بپیوندید !